۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

باغ وحش حیدرآباد


اگه پست قبلی رو خونده باشید حتما می دونید اینجا توی هند و شهر حیدرآباد امروز یعنی 11.09.2010 عید سعید فطر هستش و امروز  هم ما رفتیم کنسولگری تا هم نماز عید رو بخونیم و هم اینکه رفته بودیم ببینم مشکل پیش اومده برای ما توی هند به کجا رسید روی این حساب بازم راهی کنسولگری شدیم تقریبا نفرای اولی بودیم که رسیدیم بعد از حال احوال پرسی با سرکنسول جناب آقای صفری ایشون فرموندن مشکل شما حل شد یا نه، من هر وقت شما رو میبینم یاد مشکل می افتم[ حالا هر وقت مشکل مون حل شد میگم قضیه چی بوده] ما هم که مشکلمون حل نشده بود به شوخی به جناب سرکنسول گفتم [ به قوله هندیا، پرابلم نهی بابا. یعنی مشکلی نیست آقا ] خلاصه بعد از نماز و اهدای جوایز بهمون یه صبحونه ی خیلی عالی دادن جاتون خالی یه حلیم خیلی خوشمزه .
مراسم اهدای جوایز توسط سرکنسول


توی مراسم های کنسولی چند تا از بچه های خارجی هم شرکت میکنن که دوتاشون از بچه های تاجیکستان و یکیشون هم از بچه های چین هستن که همشون دانشجوی دانشگاه عثمانی هستن


جناب آقای مقدس درحال عکس گرفتن از دوستان خارجی حاضر در کنسولی
بعد هم که با چهار تا از دوستامون درب GVK One قرار داشتیم رفتیم دیدیم اونا هم رسیدن بعد ریکشا گرفتیم رفتیم باغ وحش چون امروز عید بود و باغ وحش هم توی محله مسلمونا بود ترافیک خیلی سنگینی وجود داشت خلاصه بعد از کلی دردسر رسیدیم به باغ وحش.
ترافیک آدم هایی که از مراسم نماز عید بر میگشتن
رسیدم دم باغ وحش پر بود از هندی های مسلمونی که لباس نو پوشیده بودن و اومده بودم مراسم عید .
یه بچه هندی خیلی خوشتیپ
 قرار شد بریم که خانم احسان گفت با یکی از دوستاش قرار داره اونم داره می یاد دم باغ وحش بعد از کلی انتظار که با دوست ایشون تماس گرفتیم گفت تازه رسیده GVK از اونجا هم تا باغ وحش تو حالت معمولی 1 ساعت زمان می بره حالا بماند که امروز همه ی مسیر ها بسته بود .
خلاصه هیچی رفتیم به سمت باغ وحش سوار یه ماشین شده بودیم که دور تا دورش رو با حصار های فلزی(توری آهنی) پوشونده بودن بعد رفتیم داخل یه محوطه که چند تا در داشت برای اینکه حیونای درنده توی اون به صورت آزاد زندگی می کردن . 
یه چند تا شیر و ببر که همشون هم خواب بودن دیدیم و بعد از اتوبوس پیاده شدیم و پیاده رفتیم باقی باغ وحش رو دیدیم .
ببر خوابیده ی بی حال
طوطی های بامزه
تمساح های بی حال خواب آلو
دوست خیلی خوبم، بهرنگ

خلاصه بعد از بازید از باغ وحش برای نهار رفتیم GVK برای نهار و کلی نهار خوردیم 
آکواریوم وسط GVK
در آخرم یه عکس برای تفریح و خالی نبودن عریضه با نگهبان دم در گرفتیم آخه از تیپ لباسش خیلی خوشم اومد من به یاد دوران خدمت سربازی و دژبانهای نازنین پادگان انداخت واسه همین کلی ژست گرفتم .
نگهبان GVK

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر