۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

واقعیت هندوستان قسمت اول

  چند وقتی هست که می خوام مطلبی تحت عنوان واقعیت هندوستان و دانشگاه های اون براتون بزارم تا امشب که وقت پیدا کردم .
اگه به عکسهای قبلیم نگاه کنید با خودتون میگید وای هند چه کشور تر تمیزی، چقدر مرتب و منظم هستش .البته خیلی هم بد نیست .
اولین صحنه ای که من توی هند دیدم و برام واقعا ناخوشایند بود همین تصویر هست که شما در پایین مشاهده می کنید. در هند برخلاف ایران که پر از گربه هست کشوری هست که پر از سگ می باشد .
تصویری که بسیار توی هند شاهد اون هستید

توضیح بالا
 اینجا یعنی توی حیدرآباد تصوری که زیاد می بینید سیم های برق و فیبرهای نوری هست که به صورت کاملا بی نظم و ترتیب مثل یک کلاف سردرگم توی هم تنیده شده اند.
سیم های درهم و برهم و بدون نظم
هندی ها بسیار می خوابن یعنی بهتر بگم هرجا که احساس خواب کنند همونجا می خوابند

خوابیدن کنار خیابان 
توضیح بالا
خواب یک زن در کنار محل کار همسرش
توضیح بالا(تصویری نزدیک تر)
از رستورانهای محلی نگم که ... می تونید یه نمونشو توی عکس زیر ببینید
رستوران های کنار خیابان

خیابان اصلی کنار دانشگاه
امان از خوابیدن رانندها
رانندگان همیشه خواب
سگها و سطل های زباله
ژنده پوشهای سرگردان در خیابانها


ساختمانهای متروکه
 اونهای که به هند سفر کردن با این صحنه بسیار مواجه شدن که هندی ها هرجا پیدا می کنند مشکلشون رو حل می کنند و جالب این نکته رو هم بگم که هندی ها وقتی می خوان برن دسشویی برای قضای حاجت دم پایشونو دم در در می یارن و پا برهنه می رن داخل دسشویی
به جا آوردن قضای حاجت

وضعیت پیاده روها

وضعیت خیابانها
 یه زمان توی ایران که بودم همش می گفتم ای بابا این چه وضع خیابونه همش چاله چولس ولی وقتی اومدم اینجا گفتم قربون خیابونای ایران برم همش اسفالت بود. اینجا خیابونا همش چاله چولس ولی هر چند سانت یه آسفالتی داره آسفالت که چه عرز کنم سیمانی داره آخه اینجا بیشتر مسیرها رو سیمان می کنن تا آسفالت
وضعیت خیابانها (در نمایی نزدیکتر)
خلاصه این قسمت اول از چیزهای بود که من توی هند دیدم و از دید من بود ممکن خیلی ها موافق باشن و خیلی ها مخالف هند نقطه به نقطه و شهر به شهر فرق می کنه این عکس ها از نزدیک دانشگاه JNTU گرفته شده بود.
اینها رو نوشتم واسه اون دوستانی که علاقه دارن بیان هند ولی نمی دونن با چه صحنه ای روبرو میشن البته بازم تکرار می کنم این صحنه ها رو اونایی می بینن که دانشگاه JNTU رو انتخاب کنن.

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

سخنی از بزرگان

خدایا ، از عشق امروزمان چیزی برای فردا بگذار،یادی،خاطره ای، برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد، روزی چقدر عاشق بودیم  (دکتر علی شریعتی)
تقدیم به تو


۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

عید غدیرخم

دیشب در کنسولگری ایران در حیدرآباد به مناسبت عید غدیرخم مراسم جشنی برگزار گردید که در اینجا تعدادی از عکس ها و شرح مختصری از آنها را قرار می دم .
مراسم تقریبا در ساعت 19:30 دقیقه شروع شد و بعد از مولودی خوانی  که توسط یکی از دانشجویان ایرانی مقیم حیدرآباد که اصلا هم مورد استقبال حضار قرار نگرفت بچه های مدرسه ایرانی در حیدرآباد سرودی رو اماده کرده بودند اجرا کردند .

سرکنسول نفر اول سمت راست در قسمت VIP

اجرای مراسم مولودی و حضور دانشجویان در کنسولگری

گروه سرود بچه های ایرانی 

خواندن شعر در مدح امیرالمومنین
 این آقا هم بعد از اجرای گروه سرود قطعاتی در مدح امیرالمومنین خواندند
این هم زمانی که عکاس خودش سوژی عکاسی میشه

مدعووین

سرکنسول محترم
و در انتهای برنامه ها هم جناب آقای صفری سرکنسول محترم به سخنرانی در باب خطبه غدیرخم پرداختند .
و در بخش پایانی هم صرف شام و مراسم آتش بازی.
مراسم آتش بازی

دوست عزیزم حامد

بعد از صرف شام

اینهم عکس یادگاری این مراسم
و آخر مراسم بسیار زیبا بود که با آقایی به نام هادی آشنا شدم که در فرصتی مناسب درباره ایشان هم براتون مطلب می نویسم.
فقط این نکته رو بگم که اون شب ایشون به بنده و مهمونهای من در هند بسیار لطف کردند.

دانلود سری کامل عکس ها

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

فرودگاه

این چند مدت درگیر شروع کلاسها و مهمون هام از ایران و خرید سوغاتی و از این کارا بودم و اصلا وقت نکردم هیچ مطلبی بنویسم امشب باز کمی سرم خلوت تر بود و گفتم یه مطلب درباره فرودگاه حیدرآباد بنویسم براتون .
چند وقت پیش که رفته بودم فرودگاه ایده این پست به ذهنم رسید برای رفتن به فرودگاه(برای دانشجوهای داخل حیدرآباد) و برای رسیدن به شهر (برای دانشجویان جدید و یا قبلی ها که حتما خودشون در جریان هستن) می تونن از اتوبوس های aeroexpress  استفاده بکنند که هر یک ساعت 1 بار به فرودگاه و برعکس به دانشگاه JNTU اتوبوس داره .
هزینه بلیطش هم 175 روپیه هستش و در مدت زمانی در حدود 1:30 دقیقه به مقصد میرسه .

ایستگاه کنار دانشگاه JNTU

ساعت های حرکت اتوبوس ها

فضای داخل اتوبوس

فضای داخل اتوبوی
فضای داخل فرودگاه

سالن خروجی

سالن خروجی 

اون اتوبوس قرمز هم همونی هست که شما رو به مقصد میرسونه
فضای داخل فرودگاه

پارکینگ فرودگاه

این هم خروجی مسافرین هستش
وقتی شما می رسید و بارهاتون رو تحویل میگیرید از این قسمت خارج می شید و دقیقا روبروی شما اتوبوس برای رفتن به JNTU هستش اگر هم خواستید با تاکسی برید ماشین های کوچیک کرایشون 500 روپیه هستش و ماشین های بزرگتر کرایشون 700 تا 800 روپیه هستش بیشتر از این هم پرداخت نکنید اگه اون نزدیکا ماشین پیدا نکردید برید به سمت پارکینگ اونجا حتما ماشین ارزون می تونید پیدا کنید.

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

تقدیم به پدر و مادر عزیزم


تقدیم به مادر و پدرم عزیزم  :

تنهایی، وقتی در خلوتت هستی، خودت هستی و خودت ...
بر می گردی میبینی چه سریع گذشت
مثل برق و باد تا به خودت میای باید وطنت رو ترک کنی
دلت میگه بمون، پدر ومادرت هستند این همه سال  برات زحمت کشیده اند!
وقتش هست تو از اونها مراقبت کنی! یا به قول قدیمی ها عصای دستشون باشی
ولی تو، به امید زندگی بهتر مهاجرت ،ادامه تحصیل و ...
یعنی احساست را زیر پا گذاشتی...
روزهایی را یادم نمی رود  که من خوشحال از اینکه کار رفتن درست شده بود
ولی مادرم که سمبل مقاومت برای من بود با بغض توی گلوش باز هم برایم آرزوی موفقیت می کرد
و در نهایت :
 فرودگاه، اشک های  مادرم و........  
در هرصورت امروز بغضم ترکید دلم برای روزهای کنار مادر و پدرم تنگ شده 
شاید از این کارم احساس پشیمونی می کنم
شاید هم نه! ولی اینو می دونم که دلم براشون خیلی تنگ شده
 که آنها را تنها گذاشتم و تنها در اینجا هستم 
این آهنگ را تقدیم میکنم  به مادر و پدرم عزیزم
این هم ترجمه این موسیقی زیبا:
کودک
چشم بر دنیا که باز کردی
مادر و پدرت آرزویی دیرینه را به دو چشم دیدند
آرزویی برآورده شد؛ در پاسخ دعاهایی دیرینه
رحمتی آسمانی بودی برایشان
با هر لبخندت، شادی تمام دنیا را به آنها می دادی
با هر اشکی، دو آغوش برای آرام گرفتنت گشوده می شد
کودک! نمی دانی، هیچ گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
می مردند برایت، اگر تو می خواستی
چه روزهایی آمد و رفت
چه سال ها که نگذشت از آن روزها
قطار زمان گذشت و دست آخر بزرگ و نیرومند شدی
و حالا، تو را چه شده؟
انگار که نفرت از آن دو یار دیروز تمام تنت را گرفته
بگو، همه را بگو. تو را چه شده؟
کودک! نمی دانی، هیج گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
می مردند برایت، اگر تو می خواستی
و حالا به بیراهه رفته ای
کودک! نمی دانی چه بگویی و چه کنی
حالا تنهایی و بی کس؛ یاری نیست در کنارت
و دریایی اشک و غم غرقت کرده
بگذار تا باز آن دو یار قدیمی ترس ها و دردهایت را از تو دور کنند
هر کجا که باشی، هنوز آن دو آغوش برایت گشوده است
کودک! نمی دانی، هیج گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
کودک! نمی دانی، هیج گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند

هرچی گشتم رو اینترنت عکسی نتونستم از این بهتر پیدا کنم که بتونه توی یه فریم همه چیز رو توضیح بده


منبع عکس : http://www.faryadebseda.blogfa.com/

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

دیوالی Divali

 سلام از اینکه چند وقتی بود که نتونستم وبلاگ رو آپدیت کنم عذرخواهی می کنم این چند مدت از ایران مهمون داشتم و درگیر مهمون داری بودم امروز مهمونام رفتم خونه ی دوستاشون مهمونی و من هم اندکی بیکار شدم و تصمیم گرفتم که از مطالب عقب افتاده جلوگیری کنم و زودتر شروع کنم به آپدیت کردن روی این حساب از جشن دیوالی شروع می کنم چند روز پیش یعنی دقیقا در تاریخ 5.11.2010 شب در حدود ساعت های 6 و 7 غروب حیدرآباد شد مثل این شهرهای جنگی مرتب صدای ترقه و فشفشه و از این بمب ها ی پر سروصدا و از این مدل چیزا خلاصه که جشن دیوالی شروع شد این که فلسفه این جشن چی بوده و چی هست رو هنوز نمی دونم چون هنوز وقت نکردم به این کارها برسم ولی برای اینکه از خبرهای حیدرآباد اطلاع داشته باشید این عکس ها رو و این مطالب رو فعلا می زارم تا بعدا سرفرصت مناسب یه توضیح کامل درباره این مراسم داشته باشم.
فقط این نکته رو هم بگم که اگه اینا دیوالی دارن و توی این دیوالیشون این هم ترقه بازی می کنن ما در روز و شب چهارشنبه سوری در برابر دیوالی این هندی ها حرفی برای گفتن نداریم .
یکی از فروشگاه های ترقه های جشن دیوالی

ابوذر وسط دریایی از ترقه

اینم یه ترقه کوچولو

اینم از دعوای من و ابوذر سر تصاحب ....

یه فروشگاه دیگه
هندی ها مشغول مراسم آتش بازی


نور افشانی 

نمایی از دانشکده SIT دانشگاه JNTU

غبار بعد از ترقه بازی