۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

در آرزوی سفر

مدتی هست که دوباره دچار رخوت و سکون شده ام 
زندگی رنگ یکسان به خود گرفته و دچار روزمرگی شده ام
خدا را شاکر از بابت تمامی نعماتش و خوبی هایی که در حقم می کند . این مطلب حمل بر کفران نعمت و یا به قولی خودمانی خوشی زده زیر دلم نباشد. فکر می کنم که نیاز به سفر دارم و باید کم کم از این محیط و این شرایط به جایی دیگر کوچ  کنم.
آسمان دلم ابری شده است و ابرهایی تیره و تاره دوباره آسمان دلمان را پوشانده و مانع تابش خورشید سعادت گشته است.
ولی هنوز بر این باورم که خدا بهترین ها را برایم کنار گذاشته و باید صبور باشم و این چیزی نیست جز تست صبر و ایمان به خودش.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

سد وادی ضیغا Wadi zigha Dam

تعصیلات آخر هفته با دوتا از دوستای کاناداییم که آدم های خیلی خوبی هستن رفته بودیم برای دیدن یک سد آب

برام خیلی جالب بودن دیدن این سد. می پرسید چرا؟ مگه این پسره تا به حال سد ندیده تو عمرش ؟ نه سد دیدم. اتفاقا زیاد هم سد دیدم. ولی برعکس سدهایی که تو ایران هستش و وقتی که می خوام بری سمت سد کلی نیروهای امنیتی و پلیس و اینطور جیزها است برای حفاظت از سد. اینجا اصلا ییه همچین چیزهایی نبودش.



















۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

رستوران وادی شاب

این هفته برعکس هفته ی پیش که کلی اینطرف اونطرف رفتم جایی نرفتم و فقط توی خونه موندم 
واسه همین چند تا از عکسهای هفته پیش که رفته بودم وادی شاب رو اپ می کنم





گردشی در شهر



دیروز بعد از مدتها بالاخره توانستم برم و گشتی در شهر بزنم
راستش این چند مدته حسابی حوصله ام سر رفته و هوای ایران به سرم زده
فقط دوس دارم که این مدت سریع بگذره و دوباره برگردم ایران.
نمی دونم داستان چی؟ هیچ وقت اینطوری نشده بودم ولی الان یه چند مدتی میشه که دیگه دست و دلم به کار نمیره و می خوام شرایط و نوع کارم رو عوض کنم شاید هم دارم اشتباه می کنم و به قول قدیمی ها از شایدی دارم شیون می کنم و خوشی زده زیر دلم.
به هر حال هرچه هست دیروز چند تا عکس گرفتم و گفتم شاید خالی از لطف نباشه که اینجا بزارم