۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

تقدیم به پدر و مادر عزیزم


تقدیم به مادر و پدرم عزیزم  :

تنهایی، وقتی در خلوتت هستی، خودت هستی و خودت ...
بر می گردی میبینی چه سریع گذشت
مثل برق و باد تا به خودت میای باید وطنت رو ترک کنی
دلت میگه بمون، پدر ومادرت هستند این همه سال  برات زحمت کشیده اند!
وقتش هست تو از اونها مراقبت کنی! یا به قول قدیمی ها عصای دستشون باشی
ولی تو، به امید زندگی بهتر مهاجرت ،ادامه تحصیل و ...
یعنی احساست را زیر پا گذاشتی...
روزهایی را یادم نمی رود  که من خوشحال از اینکه کار رفتن درست شده بود
ولی مادرم که سمبل مقاومت برای من بود با بغض توی گلوش باز هم برایم آرزوی موفقیت می کرد
و در نهایت :
 فرودگاه، اشک های  مادرم و........  
در هرصورت امروز بغضم ترکید دلم برای روزهای کنار مادر و پدرم تنگ شده 
شاید از این کارم احساس پشیمونی می کنم
شاید هم نه! ولی اینو می دونم که دلم براشون خیلی تنگ شده
 که آنها را تنها گذاشتم و تنها در اینجا هستم 
این آهنگ را تقدیم میکنم  به مادر و پدرم عزیزم
این هم ترجمه این موسیقی زیبا:
کودک
چشم بر دنیا که باز کردی
مادر و پدرت آرزویی دیرینه را به دو چشم دیدند
آرزویی برآورده شد؛ در پاسخ دعاهایی دیرینه
رحمتی آسمانی بودی برایشان
با هر لبخندت، شادی تمام دنیا را به آنها می دادی
با هر اشکی، دو آغوش برای آرام گرفتنت گشوده می شد
کودک! نمی دانی، هیچ گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
می مردند برایت، اگر تو می خواستی
چه روزهایی آمد و رفت
چه سال ها که نگذشت از آن روزها
قطار زمان گذشت و دست آخر بزرگ و نیرومند شدی
و حالا، تو را چه شده؟
انگار که نفرت از آن دو یار دیروز تمام تنت را گرفته
بگو، همه را بگو. تو را چه شده؟
کودک! نمی دانی، هیج گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
می مردند برایت، اگر تو می خواستی
و حالا به بیراهه رفته ای
کودک! نمی دانی چه بگویی و چه کنی
حالا تنهایی و بی کس؛ یاری نیست در کنارت
و دریایی اشک و غم غرقت کرده
بگذار تا باز آن دو یار قدیمی ترس ها و دردهایت را از تو دور کنند
هر کجا که باشی، هنوز آن دو آغوش برایت گشوده است
کودک! نمی دانی، هیج گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
کودک! نمی دانی، هیج گاه نخواهی دانست چه کردند
تا تمام عشق شان را نثارت کنند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند
تا تو را روی دو پا و بی نظیر ببینند

هرچی گشتم رو اینترنت عکسی نتونستم از این بهتر پیدا کنم که بتونه توی یه فریم همه چیز رو توضیح بده


منبع عکس : http://www.faryadebseda.blogfa.com/

۱ نظر:

  1. نمی دونم چی بگم ، همه حرفا رو خودت گفتی ،ممنون زیبا بود.

    پاسخحذف