بودم آنگاه که نوبابه و خورد
پدرم تنگ در آغوش فشرد
یادم آید به رخم بوسه زنان
گرم و لرزنده ز فرط هیجان
گفت ای نو گل شاداب بهار
وطنت را پسرم دوست بدار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر